جدول جو
جدول جو

معنی چشمه پهن - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه پهن
(چَ مَ پَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’مزرعۀ طاسبندی است که در سمت شمال ملایر واقع است و ملکی است اربابی که مالکین آن از خوانین چاردولی میباشند. رعایای این مزرعه پانزده خانوارند که از الوار و در دامنۀ کوه ساکنند. زراعت این مزرعه از نوع شتوی وصیفی و همه اش دیمی است. هوای سرد و مرتع خوب دارد ومسافتش تا شهر دولت آباد پنج فرسنگ است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 232). رجوع به چشمه پهن طاسبندی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ مَ نَ)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 49هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 7 هزارگزی جنوب خاوری سراب و فیروزآباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 80 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات، ذغال و هیزم. شغل اهالی زراعت، گله داری و تهیۀ ذغال هیزم و راهش مالرو است. سکنۀ این آبادی از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
آبی است مر بنی مصطلق را از خزاعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’یکی از مزارع بافت زنجان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 236)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ /مِ یِ سُ خَ)
کنایه از منبع و سرچشمۀ سخن. کنایه از آب روان سخن:
شود از آب چشم بیداری
بزبان چشمۀ سخن جاری.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ)
ظاهراً دل و آن شکل صنوبری است. (آنندراج). دل و قلب. (ناظم الاطباء). کنایه از دل است، چشمه ای که دارای خون است و چشمه ای که خون بجای آب از آن جاری است، جوی خون. کنایه است از باران:
وز میغ سیه چشمۀ خون ریزانست
تا باد دگر ز میغ بردارد چنگ.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن که در 24 هزارگزی جنوب آخوره واقع است. جلگه و سردسیر است و 504 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات، پشم و روغن، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است واقع در فین، و ’فین’اسم دو قریه است از قرای کاشان که در دامنۀ کوهی در یک فرسخی شهر که بکوه دندانه هفت کتل مشهور میباشد واقع شده است. و این دو قریه را فین علیا و فین سفلی مینامند. بعضی این چشمه را قنات پنداشته اند و اگر چه چند پشته در آنجا کنده شده ولی ظاهراً چشمه است نه قنات. بهر حال فین از جاهای باصفا و بانزهت کاشان ودر همه جا معروف است. آب این چشمه تقریباً ده سنگ مساحی است و در جلو آن سلاطین صفویه عمارتهای عالی بناکرده و باغ های بسیار ممتاز طرح نموده اند و نیز بحکم فتحعلیشاه در کنار باغی در فین عمارتی سلطنتی ساخته اند که محل نظر است و از مالیات کاشان برای خرج مرمت این عمارت مبلغی منظور داشته اند. بعضی گویند گشتاسپ اول کسی است که در این محل بنای آبادی و عمارت گذاشته است ولی سندی در این باب بدست نیست. بهرحال علاوه بر دو قریۀ فین یعنی فین علیا و فین سفلی آب چشمه فین به لتحر و حسن آباد و ناجی آباد و درب فین نیز که از مزارع حومه شهر می باشند می رود و هریک سهمی مخصوص دارند و قسمتی هم به شهر می آید و در حقیقت ده هزار تن از املاکی که از این آب مشروب میشود گذران میکنند. چشمۀ فین مشهور به چشمه سلیمان است و شرح فین در محل خود مفصلاً بیاید’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 243)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از دهستان لاور کنگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی جنوب باختر خورموج، در باختر کوه مند واقع شده است. از نقاط ساحلی دریا، گرمسیر و مالاریائی است و142 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت و ماهیگیری و راهش راه شوسه سابق بوشهر به لنگه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ)
دهی است از دهستان بربیرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال الیگودرز و 10 هزارگزی خاور راه شوسۀ اراک به دورود واقع است. جلگه و معتدل است و 75 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ زَ)
چشم زن. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ نَنَ)
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر که در 18 هزارگزی شمال شهر ملایر، کنار راه اتومبیل رو قوزان بقشلاق واقع است. جلگه و معتدل است و 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان قالیبافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). رجوع به چشمه پهن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’مزرعه ای است از مزارع ننج و در شمال ملایر واقع است و مسافت آن تا شهر دولت آباد سه فرسنگ میباشد. دهی است اربابی که در دامنۀ کوه واقع و زراعتش دیمی است. هوایش ییلاق، آبش از چشمه و سکنه اش پانزده خانوار از طایفۀ الوار است و مرتع خوب دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 232). رجوع به چشمه پهن ننج شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ بَ)
دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. که در 33 هزارگزی شمال باختری شهر ملایر و 3 هزارگزی باختر راه شوسۀ ملایر بهمدان واقع است. کوهستانی ومعتدل است و 233 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان قالیبافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ)
دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 33 هزارگزی شمال خاوری آستانه و 18 هزارگزی راه مالروعمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 503 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه. محصولش غلات، انگور، بنشن و پنبه. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا